اشعار ولادت زینب کبری(سلام الله علیها)

تو کیستی نایبة الحیدری
فاطمه را فاطمه ی دیگری

دوازده امام معصوم را
عمّه ای و دختری و خواهری

تو در مقام صبر و حلم و رضا
خدا گواه است که پیغمبری

تو زینبی زینت اُمّ و ابی
تو افتخار پدر و مادری

تو در چهل صجنه ی ایثار و صبر
با پسر فاطمه همسنگری

تو میوه ی درخت شرم و حیا
تو صدف عفاف را گوهری

تو پا به پای مادرت فاطمه
روز جزا شفیعه ی محشری

تو در شجاعت و شهامت، حسین
تو آسمان صبر را محوری

تو باب زهرایی و باب الحسین
تو بر حوائج خلایق دری

تو روز تنهایی خون خدا
نه یک نفر یار که یک لشکری

تو از منای سرخ کرب و بلا
حسین را بهین پیام آوری

تو دختر فاطمه یا فاطمه
تو کوثرِ کوثر، یا کوثری

تو یک زنی یک زن مرد آفرین
تو یک حسینِ کربلا پروری

تو خانه دار خانه ی فاطمه
تو نخل امّید علی را بری

تو. بعد فاطمه برای علی
فاطمه ای، گر چه بر او دختری

تو روضه خوان گودی قتلگاه
تو حنجر بریده را زائری

تو باعث نجات جانِ حسین
کنار کشته ی علی اکبری

تویی که با قامت افراشته
سفینة النجاة را لنگری

تو شیر دخت شیر پروردگار
تو یادگار فاتح خیبری

تو با تحمّل همه داغ ها
امام عصر خویش را یاوری

تو گل نیلوفر یاس کبود
تو آفتاب فاطمه منظری

تو حوری حوراء الانسیه
تو از همه فرشته گان بهتری

تو روح تفسیر حسین و حسن
محمّدی، فاطمه ای، حیدری

تو باغبان باغ صبر و رضا
تو داغدار لاله ی پرپری

تو در خرابه های تاریک شام
چراغ جاودانه، روشنگری

تو در چهل منزل تا شهر شام
خطیب گویای چهل منبری

تو با خصال و خوی زهرائی ات
دل از حسین فاطمه می بری

تو مریم دو قطعه قطعه مسیح
تو مادر دو کودک بی سری

تو با همان جلالت پنج تن
دوازده امام را مظهری

تو اسوه ی زنان آزاده ای
نه، تو به مردان جهان رهبری

تو کوه شعله در دل «میثمی»
تو در تمام سینه ها آذری

غلامرضا سازگار



موضوعات مرتبط: حضرت زینب(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت زینب کبری(سلام الله علیها) مهدی وحیدی
[ 15 / 12 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت زینب کبری(سلام الله علیها)

با درد آمدیم و به دنبال مرهمیم
کیسه به دوش کوچه ی این نسل آدمیم

ما را نوشته اند گدایان اهل بیت
پس بی دلیل نیست که سلطان عالمیم

از لطف مادری است به ما راه داده اند
صد شکر دور سفره ی مهری فراهمیم

شیرینی محبت شان را چشیده ایم
با اذن فاطمه همه سلمان و محرمیم

اینجا به یک نفس همه عیسی شوند و ما
عمری نفس نفس زده محتاج آن دمیم

بیت علی است ، چشمه ی تسبیح داوری
با این سرا بهشت ندارد برابری 

با جلوه ی محول الاحوال دیگری
امروز داشت بیت علی حال دیگری 

حال فرشته های خداوند دیدنی است
مستانه می زنند پر و بال دیگری 

زهرا ؟ علی ؟ نبی ؟ نه ... خدا نام او نهاد
زینب گرفت نام ، به اجلال دیگری 

حتی به دیدن حسن اشکش ادامه داشت
انگار چشم اوست به دنبال دیگری 

تا گودی گلوی حسین را نگاه کرد
پر زد دلش به منظر گودال دیگری 

آیات عاشقی است که الهام می شود
با دیدن حسین چه آرام می شود 

معشوق و عاشقند کنون روبروی هم
هر دو شدند مست شراب از سبوی هم

گنجینه های عرش سرازیر شد به خاک
 تا وا شدند چشم دو دلبر به روی هم

از دو بدن عروج به یک روح می کنند
وقتی که می کشند نفس از گلوی هم

لبخند می زنند ولی گریه می کنند
از حال می روند دمادم ز بوی هم

باشند زیر سایه ی هم تا که زنده اند
دارند هر دو در سرشان آرزوی هم

باید که ما ز کوثر و زمزم وضو کنیم
از زینب و حسین سپس گفتگو کنیم

طوفان ظهور زلف پریشان زینب است
دریا نماد قلب خروشان زینب است

تاریخ و صفحه های طلاکوب آن هنوز
برجسته از درخشش دوران زینب است

امروز اگر قیام حسینی نتیجه داد
مدیون خطبه های درخشان زینب است

با صبر او سپاه مخالف اسیر شد
ایوب نیز واله و حیران زینب است

نامش به دست مالک دوزخ نمی رسد
آن کس که جزء خیل محبان زینب است

ما دوستدار زینب کبرای حیدریم
ما خاک پای دختر زهرای حیدریم

بالش شکست و او پر خود را نگاه داشت
بالاتر از همه سر خود را نگاه داشت

او هرچه غم کشید نیفتاد بر زمین
تا نهضت برادر خود را نگاه داشت 

چادر به سر ، نقاب به رخ ، تا زمان مرگ
ارثیه های مادر خود را نگاه داشت 

نا محرمی نگاه به سویش نمی کند
هر بانویی که سنگر خود را نگاه داشت 

زینب همان کسی است که مانند فاطمه
آتش گرفت و معجر خود را نگاه داشت 

بر دست غیر رشته ی معجر نداده است
تا سوختن به پای حجاب ایستاده است 

ذکر علی الدوام تو غیر از حسین نیست
سر رشته ی کلام تو غیر از حسین نیست 

پیوند خورده اند به هم " زینب و حسین "
پس هم ردیف نام تو غیر از حسین نیست 

حتی بهشت هم به همین نور روشن است
خورشید روی بام تو غیر از حسین نیست 

با نام دلبرت سخن آغاز می کنی
هر صبح السلام تو غیر از حسین نیست

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
در خطبه ها پیام تو غیر از حسین نیست 

دین جان گرفته است به ایمان تو فقط 
تکمیل شد به موی  پریشان تو فقط 

عصمت تنیده است به تار نقاب تو
عفت بها گرفت ، ز پود حجاب تو

برداشتی ، گذاشت زمین هرچه فاطمه
مانند مادرت شده رنگ و لعاب تو

حفظ قیام کرب و بلا با تو بود و بس
اسلام بیمه شد به تو و انقلاب تو 

حتی خیال هم سخنی با تو کس نداشت
با بودن برادر عالیجناب تو

تا مسجد النبی به زیارت تو رفتی و ...
عباس بود تا که بگیرد رکاب تو

یک روز هم رسید که تو باورت نبود
بالا سر تو سایه ی آب آورت نبود

رضا رسول زاده


********************

باز هم شهر مدینه شب رؤیایی داشت
یاس حیدر به برش غنچه زیبایی داشت

متولد شده بود آینه حجب و حیا
دختری که دم او هیبت مولایی داشت

بسکه از آمدنش چشم علی روشن شد
باز حیدر هوس خواندن لالایی داشت

مانده بودم چه بگویم بخدا این نوزاد
دختری بود که صد آینه آقایی داشت

عشق باباست به دختر همه اش کار دل است
بی سبب نیست که بابا تب بالایی داشت

یاسمن منتظر آمدن دلبر بود
علت این بود اگر دیده دریایی داشت

یک نفرگفت حسین آمد و او غوغا کرد
ناگهان دیده نورانی خود را واکرد

آمده آینه حضرت زهرابشود
آمده زینت جان و دل بابا بشود

دختر فاطمه و ام ابیهای علیست
پس عجب نیست که او زینب کبری بشود

نام زینب که می آید به خدا جا دارد
کوه دریا شود و موج زنان پا بشود

می تواند همه دم با نظر فاطمی اش
هرکسی را که نظرکرد مسیحا بشود

شب میلاد قرار دل ارباب حسین
نامه ام را برسانید که امضا بشود

این چنین دختری از فاطمه باید هم که
آبروی نسب آدم و حوا بشود

شوری افتاده به هردلکه بیانش سخت است
هرکسی نوکر زینب بشود خوشبخت است

او که عشق پدر حضرت زهرا را داشت
خلق و خوی پسر حضرت زهرا را داشت

متولد شد و شیرینی این دنیا شد
آنکه نامش شکر حضرت زهرا را داشت

به دل حیدر کرار جلایی بخشید
آنکه نامش اثر حضرت زهرا را داشت

ازبزرگی نگاهش همگی فهمیدند
اینکه زینب جگر حضرت زهرا را داشت

مرتضی مست خدا شدکه گلش را بویید
دید عطر سحرحضرت زهرا را داشت

ازگدا پروری و خانمی اش شد معلوم
اینکه دستش هنر حضرت زهرا را داشت

بی سبب نیست که زهرا می کوثر می خواست
ازخدای خودش این مرتبه دختر می خواست

دختر شیرخدا  آینه شیرخداست
دختر فاطمه والله که دریای حیاست

بعد زهرا بخدا در ادب و علم و حجاب
پرچم زینب کبراست که خیلی بالاست

زینب آن بانوی با عزت و والایی که
یکی از پابه رکابان حریمش سقاست

جگری نیست کسی را که کشد معجر او
چون که او بنت علی شیرزن کرببلاست

آنقدر مثل پدر مست خداوند شده
که شهادت همه جا درنظر او زیباست

وای اگر قصد کند خطبه بخواند زینب
زود ثابت بکند دشمن زینب رسواست

از لب خطبه او در و گهر می ریزد
تیغ بردارد اگر یکسره سر می ریزد

دست او بسته شد و حوصله او سر رفت
لب گشود و همه گفتند علی منبر رفت

گفت لاحول ولا قوه الا بالله
همه گفتند که مولابه سوی خیبر رفت

همه گفتند که او تیغ دمش حیدری است
ذهن ها سوی سخن پروری حیدر رفت

ذوالفقاری که به لب داشت در آمد زغلاف
خطبه آغاز شد و آبروی لشگر رفت

آنقدر گفت که افتاد یزید از تختش
آنقدر گفت که شیطان زمانه در رفت

آنقدر گفت که دلهای همه روشن شد
آنقدر گفت که اشک همه آنجا سر رفت

ناگهان در وسط گریه و اشک مردم
مردی از جای پرید و طرف یک سر رفت

چشم زینب به سرسوخته یار افتاد
فکر آن روز که رفته سربازار افتاد

مهدی نظری

********************


گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد
از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست
رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست

پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب

من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد
جبرئیلم همه ی بال و پرم می سوزد

من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو
من در این مرحله لالم چه بگویم از تو

چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است

چه بگویم که خداوند روایتگر تو است
تار و پود همه افلاک نخ معجر توست

روبروی تو که قرآن خدا وا می شد
لب آیات به تفسیر شما وا می شد

آمدی تا که فقط زینت مولا باشی
تا پس از فاطمه صدیقه صغری باشی

آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سوره ی " اعطینا " شد

عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت
به گمانم به تو آرام پیمبر می گفت:

بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود

سید حمیدرضا برقعی

********************


غالباً آن گذري كه خطرش بيشتر است
ميشود قسمت آن كه جگرش بيشتر است

قیمت عبد  به افتادن در سجاده ست
سنگ فرش حرم دوست زرش بيشتر است

خانه اي هست در اينجا كه كريم اند همه
سرِ اين كوچه اگر رهگذرش بيشتر است

دل ما سوخت در اين راه ولي ارزش داشت
هركه اينگونه نباشد ضررش بيشتر است

بي سبب نيست كه آواره ي هر دشت شديم
هر كه عاشق شود اصلاً سفرش بيشتر است

هرگدايي برسد لطف كه دارد، اما
به گدايان برادر نظرش بيشتر است

همه گفتند خدیجه ست ولی ما دیدیم
در جمالش كه جلال پدرش بيشتر است

وسعت روح بدن را به فنا ميگيرد
غير زينب چه كسي دردسرش بيشتر است

**

قصد كرده است خدا جلوه ي ديگر بكشد
سوره يِ مريمي از سوره يِ كوثر بكشد

بگذاريد همين جا به قدش سجده كنم
نگذاريد دگر كار به محشر بكشد

دختر اين است اگر، فاطمه پس حق دارد
از خداوند فقط مِنَّت دختر بكشد

مادر دَهر نزائيد و نخواهد زائيد
آنكه را از سر اين آينه معجر بكشد

بالِ جبريل به اين قُبه تمايل دارد
تا دمشق هست چرا جاي دگر پر بكشد؟!

زينب آنقَدر بزرگ است كه آماده شده است
يكسره جام بلاي همه را سر بكشد

قبل از ايني كه خودش جلوه كند آماده ست
عالمي را به تماشايِ برادر بكشد

علی اکبر لطیفیان

********************


با نام عشق، نام خدا، عشق نام تو
دارم شروع می شوم از فیض عام تو

بر دستهای هرکه رسیدی دلش شکست
غم را چکانده اند مگر بین کام تو؟

تو آمدی عصاره ی این پنج تن شدی
ای مظهر خدایی عصمت مرام تو

مثل خدیجه هستی تو وقف می شود
یعنی که دینمان شده مدیون نام تو

از جانب خدای تمامی یاسها
واجب شده برای همه احترام تو

قائم مقام فاطمه ی خانه ی علی
تندیس صبر! عالمه ی خانه ی علی

ای قلّه ی نجابت توحید جایتان
تا آسمان کشیده شده ردّ پایتان

باران هم از لطافتتان حرف می زند
وقتی نزول می کند از چشم هایتان

طوفان نور بال و جبرئیل ریخت
در اولین شب حرم کبریایتان

ای سایه ی ندیده شده، آیه ی حجاب
ارث نجیب فاطمه بوده حیایتان

حالا که بر رسالت محمل نشسته اید
مائیم و خطبه های پس از کربلایتان

دلواپس نگاه حسن ای تب حسین
بنیانگذار عشق، تو ای زینب حسین

مضمون من به قدّ شماها نمی رسد
ذهن حقیر قطره به دریا نمی رسد

از معجزات سوره ی مریم لبالبم
با این همه دوباره مسیحا نمی رسد

ای قبله گاه شمع، از این پس به دست توست
آتش اگر به پیکر پروانه می رسد

چشمان من نشسته سر راه محملت
یا می رسد به پای شما یا نمی رسد

هر دختری که زینب کبری نمی شود
هر دختری به دامن زهرا نمی رسد

آغوش گرم یاس فقط مستحقّ توست
حتی اگر خدات بخوانیم حق توست

سجاده ها دم سحرت را شنیده اند
باران چشمهای ترت را شنیده اند

آه ای قنوت وتر! تمام فرشته ها
توصیف های بال و پرت را شنیده اند

وقتی که حرف می زنی انگار خاطرات
طوفان خطبه ی پدرت را شنیده اند

این ابرهای گریه ی ما قبل کربلا
آن سایه های روی سرت را شنیده اند

پر اضطراب بودی و پروا نداشتی
جز ذکر یا حسین به لبها نداشتی

ای آیه آیه آیه ی تو سرگذشت غم
در رگ رگ جنون من آخر بزن قدم

می آیی از تنفس یک ظهر پر ز آه
ای جبرئیل خسته به طوفان گریه ام

هر قطره قطره اشک تو صد علقمه عطش
هر آه سینه سوز تو صد آسمان حرم

آئینه ی شکسته ی محمل! مسیح زخم
در کوچه های سنگدل کوفیان بدم

با چشم های خیس خودم می نویسمت
من تا ابد تلاطم دریای زینبم

از پشت آن نقاب نجیبت نگام کن
بر روضه های ابری خود مبتلام کن

قلبت تپید و سوره ی مریم شروع شد
تفسیر زخم های مجسم شروع شد

از پشت کوه های ازل با شعاع اشک
نامت طلوع کرد و از آن غم شروع شد

اندازه ی تمامی دنیا دلت شکست
از چشم تو مراثی ماتم شروع شد

از زینبیه سینه زنان تا لب فرات
خون گریه ی سلاله ی زمزم شروع شد

طوفان گرفت و دار و ندارت به باد رفت
پیراهن عزیز بهارت به باد رفت

دار و ندار آخرتان را گرفته اند
بر روی نیزه ها سرتان را گرفته اند

با تازیانه یکنفس از عصر تا به شام
بال و پر مطهرتان را گرفته اند

این لاله های سرزده از باغ مقنعه
سر تا به پای پیکرتان را گرفته اند

چیزی نمانده بر تن این آسمانِ زخم
پیراهن برادرتان را گرفته اند

بی شک اسیر شهر پر از رذل می شوی
وقتی بدون دست ابالفضل می شوی

علیرضا لک

********************


آنان که مشق اشک مرتب نوشته اند
با خط عشق این همه مطلب نوشته اند

آنان که بال گریه در آورده اند را
هم دوش انبیاءِ مقرب نوشته اند

این چند خط مختصر اما مفید را
هر روز خوانده اند که هر شب نوشته اند

تقدیر دو پیالۀ ما را هزار سال
پیش از شروع گریه لبالب نوشته اند

تکلیف چشم های مرا از همان نخست
از روی اشک حضرت زینب نوشته اند

یعنی که تشنگی ام از این مشرب است و بس
یعنی امام گریۀ ما زینب است و بس

ای دختر تجلی توحید آمدی
ای ماه! روی دامن خورشید آمدی

ای لاله ای که قبل شکوفایی ات حسین
هرگز چنین شکفته نخندید آمدی

هر چند در حجاب ولایت نهفته ای
روشن تر از تمام موالید آمدی

در خانۀ زمینی زهره از آسمان
ای ماه، ای ستارۀ ناهید آمدی

راهی دراز را به هوای برادرت
با صد هزار آرزو - امید آمدی

از نسل آفتابی و مهتاب در حجاب
پلکی بزن به روی برادر کمی بتاب

آیینه نیست این که نشسته برابرت
هم شکل توست، مثل پدر مثل مادرت

سیب بهشت، سیب علی، سیب فاطمه
یک نیمه اش تو هستی و نیمی برادرت

نور است و نور هر طرفی را نظر کنی
لذت ببر از این همه خورشید در برت

قلبت شبیه قبله نما دیده ی تو را
برده به سوی کعبۀ ابروی دلبرت

دختر شدی نه این که فقط خواهری کنی
باید برای اشک پدر مادری کنی

ای کام عرش تشنۀ یک ربنای تو
مشتاق حال راز و نیازت خدای تو

خالق یکی و عشق یکی و  وفا یکی
نشنیده است گوش  فلک هم دو تای تو

وقتی که رو به قبله کنی جلوه می کند
در آسمان هفتم حق رد پای تو

ما نه که بوده وقت نماز شبانه ات
چشم امام ملتمس یک دعای تو

هر کس شهید عشق تو شد زنده می شود
باید بمیرد آن که نمیرد برای تو

در قدر کس چنان تو جلیله نمی شود
هر بانوی عشیره عقیله نمی شود

چه کوچک است وسعت دنیا به چشم تو
کوچک تر از ستاره از این جا به چشم تو

تو از کدام پنجره دیدی که کربلا
هر "ما رأیت" بود "جمیلا" به چشم تو

انگار فصل بارش چشم تو دائمی ست
آخر که ریخت این همه دریا به چشم تو

در صورت سه ساله چه نقشی نشست که
شد زنده یاد صورت زهرا به چشم تو

مانند تو که طعم بلا را چشیده است؟
دوشت هزار بار مصیبت کشیده است

قلب قرار عرش خدا بی قرار توست
نبض نظام بخش جهان هم جوار توست

تو حیدر میان حجاب و رقیه هم
چون قاب عکس کوچک زهرا کنار توست

با نیم اشاره ات نفس زنگ اشتران
در سینه حبس شد اگر، از اقتدار توست

با خطبه کاخ ظلم و ستم را به هم زدن
یا کار مادر تو بود یا که کار توست

با تیغۀ حجاب تو دشمن شکست خورد
این جنگ تو، حماسۀ تو، کارزار توست

یک گوشه از روایتت آیات مریم است
روز ولادت تو شروع محرم است

هر آیه ای ز اشک تو یعقوب می شود
هر سوره ای ز صبر تو ایوب می شود

یاد طلوع غربتت افتاده ام اگر
تنگ غروب ها دلم آشوب می شود

بر مصحف جبین تو با خط سنگ ها
در شام عمق فاجعه مکتوب می شود

در مجلسی که سهم لبت خطبه خواندن است
سهم لب برادر تو چوب می شود

بانو دلم گرفته شبیه صدایتان
رخصت بده کمی بنویسم به جایتان

یا بر سر من، از سر نی، سایبان بده
یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده

با گیسوی رها شده در دست بادها
از نی، مسیر قافله ات را نشان بده

جانم به لب رسیده، ولی جان نداده ام
گفتم به دل، که صبر کن و امتحان بده

نیزه سوار گشته ای و تند می روی؟
جا مانده ام، برای رسیدن، زمان بده

پایم دگر برای خودم نیست، باغبان!
بر ساقه های مرده ی من، باز جان بده

دیدم که گفت، چشم ربابت به نیزه دار
گهواره ی عزیز دلم را تکان بده

خون تو و حجاب من، ارکان کربلاست
کشتی به گل نشسته، مرا باد بان بده

محسن عرب خالقی

********************
 

می نویسم از تو یا زینب
ای علمدارکربلا، زینب
دختر صبر مرتضی ، زینب
هل اتی زینب انّما زینب
افتخار قبیله، یا زینب
السلام ای عقیله یا زینب

قاب قوسین عرش، معبر توست
اُو اَدنی، جمال منظر توست
کشتی کربلا، برادرتوست
لنگر آن، نخی ز معجر توست
باد هم سمت معجر تو نرفت
بی اجازه به محضر تو نرفت

ای نبوت به شأن زن، زینب
اسدالله بت شکن، زینب
فاطمه، حیدر و حسن، زینب
یک تنه، کل پنج تن، زینب
عمه جان امام های منی
بهترین احترام های منی

اول عرش ، جان ما ز تو بود
زنده اسلام با نماز تو بود
بس که محو خدا، نماز تو بود
حسرت انبیا، نماز تو بود
کربلا، مرحبا به تو گفته
التماس دعا به تو گفته

وقت اوجت، همه حقیر شدند
خطبه های تو بی نظیر شدند
همه ی کوفه، سر به زیر شدند
تو که نه، کوفیان اسیر شدند
کارهای پیمبری کردی
صد و ده بارحیدری کردی

ازهمین جا به گنبد تو سلام
به نگهبان مرقد تو سلام
به مقامات بی حد تو سلام
به سپاه زبانزد تو سلام
گر غباری رسد به قبر شما
زیر و رو میکنیم دنیا را

سالها ما به سر زدیم همه
با نگاه تو آمدیم همه
احدی و موحدیم، همه
مرجعی و مقلدیم، همه
پای درست خداشناس شدیم
ما همه کربلاشناس شدیم

سه برادر کبوترت بودند
بچه های برادرت بودند
راه بندان معبرت بودند
پاسبان های معجرت بودند
همه دور و بر شما، خانم
که مبادا به کوچه ها، خانم

به کجا کارها کشیده شده
سر بازارها کشیده شده
به پَرَت خارها کشیده شده
روی تو بارها کشیده شده
معجر سوخته، حجابت شده
گوشه ی آستین، نقابت شده

جواد پرچمی

********************

خوبان روزگار مسلمان زینبند
دیوانه حسین و پریشان زینبند 

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
حتما کنیز و پیر غلامان زینبند

در جنت الحسین تمام حسینیان
هستند غرق ناز که مهمان زینبند 

مرغان خوش صدای بهشتی تمامشان
بیچاره طنین حسین جان زینبند

هفتاد و چند کشته آقای کربلا
مردان آسمانی گردان زینبند 

عباس با تمام جلال و ابهتش
بوده غلام حلقه به گوش و رعیتش 

مدیون او کرامت صاحب کمال ها
شد نام او اجازه پرواز بال ها

یک شب بدون نافله از عمر او گذشت
این جمله را نوشته خدا در محال ها
 

کوری چشم خیره ابن زیاد ها
زیباست در نگاه ظریفش ملال ها

او مثل مادر و پدرش بی قرینه است
شرمنده می شوند ز وصفش مثال ها 

شعرم به درد مدح و مقامش نمی خورد
زینب کجا و بازی این قیل و قال ها

دنیا شوند شاعر او باز هم کم است
مکتب نرفته عالمه ی هر دو عالم است
 
کعبه رقیب حرمت زینب نمی شود
عالم حریف هیبت زینب نمی شود 

این ها که گفته اند ز عیسی مسیح ها
یک قطره از کرامت زینب نمی شود 

تنها به احترام حسینش اسیر شد
هر عاشقی که حضرت زینب نمی شود 

هر جا که حرف اوست همان جاست کربلا
در هر مکان که صحبت زینب نمی شود 

باید به سوی عرش خدایش سفر کند
روی زمین رعایت زینب نمی شود 

زینب اگر نبود محرّم نداشتیم
هیئت نبود ، این همه آدم نداشتیم 

استاد حفظ منزلتش مجتبای او
ارباب ما ز ملتمسین دعای او

تا لحظه ی شهادت پیغمبر حرم
نشنیده اند غیر محارم صدای او

فرعون شام را سر جایش نشاند و رفت
موسی شد و شجاعت او شد عصای او

بوده سه سال حضرت ریحانه الحسین
شاگرد درس عفت و حجب و حیای او 

حتی ز کودکان شهیدش نبرد نام
قربان نذر دادن بی سر صدای او

ما بندگان بی سر و سامان زینبیم
دیوانه ی نگاه دو طفلان زینبیم 

وقتی غرور حیدری اش جلوه گر شود
هرکس که هست مرد خطر بی جگر شود

او دختر علی است همین جرم کافی است
تا در میان خیره سران در به در شود

تنها پیمبری است که باید چهل مسیر
با شمر ها و حرمله ها همسفر شود 

بین حرامیان سپر هر اسیر شد
اما کسی نبود برایش سپر شود 

با دست های بسته نمی شد به سر زند
سر را شکست تا کمی آرام تر شود 

نفرین به دست آن که به او وحشیانه زد
ای خاک بر سرم به تنش تازیانه زد

محمد حسین رحیمیان



موضوعات مرتبط: حضرت زینب(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت زینب کبری(سلام الله علیها) مهدی وحیدی
[ 15 / 12 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت زینب کبری(سلام الله علیها)

 

در گير و دارِ قافيه ماندن درست نيست
تنها غزل نوشتن و خواندن درست نيست

بايد که عاشقانه بلا را به جان خريد
پاي غم نگار، نماندن درست نيست

در کوي عشق صحبت دلداگي خوش است
حرف دگر ميانِ کشاندن، درست نيست

از دل حرم بساز و بگو يا اَنيسَنا
در سينه غير يار نشاندن درست نيست

حالا در اين حرم نظري کن ببين که کيست
دل خانه ي محبت محبوبه ي علي ست

گفتم علي دوباره لبم باده خوار شد
گفتم علي، درون دلم انفجار شد

گفتم علي، دلم به ثريا عروج کرد
بر شانه ي بُراق محبت سوار شد

گفتم علي، جواب شنيدم بلي بلي
دل مستجيرِ مرحمتِ مستجار شد

گفتم علي و سينه ي آشفته گُر گرفت
در شعله ي ولايت مولا دچار شد

از خاطرم کلام نفيسي خطور کرد
هرکس علي نگفت، گرفتار و خوار شد

سرّ خدا براي شما فاش مي کنم
زينب اگر که فاتحِ در کارزار شد

در کوچه هاي کوفه و ويرانه هاي شام
ذکرش چه بود، دشمن بي ريشه زار شد

يا قاهر العدوّ و يا والي الولي
يا مظهر العجايب و يا مرتضي علي

ساقي بيار باده که مخمور زينبم
محتاج جام باده ي پر زور زينبم

تارم اگر به غصه ي او زار مي زنم
چشمم به غير بسته شده، کورِ زينبم

در خيمه ي حمايت او مي زنم نفس
سرمست لطف بي بي مَستوره زينبم

بر من مگير خرده اگر نعره ميکشم
گرمِ دَمِ خدايي و پر شور زينبم

ترسي ندارم از ظلمات زمانه تا
گوشه نشين روضه ي ذوالنّور زينبم

دل داده ي علي ام و افتاده ي حسن
سينه زنِ حسينم و منظورِ زينبم

مجموعه ي جمال و جلال علي ست، او
آئينه دار کلّ کمالِ علي ست، او

زينب تجلي صلواتيِ کبرياست
زينب اساس زندگي دين مصطفي ست

زينب ظهور غيرت زهراي اطهر است
زينب شکوه مرتبتِ شاه لافتي ست

سرّي دگر به اذن خدا فاش مي کنم
زينب، نه جزء آل کسا، که خود کساست

زينب شريکه الحسنين است في المِهَن
زينب انيس خلوت شبهاي مجتبي ست

زينب شريکه الحسنين است في البلا
زينب قوام بخش مصيبات کربلاست

يک گوشه از تجلي او، مي شود حفيظ
زينب هوالرّقيبِ يتيمان نينواست

زينب سفينه البرکات محرَّم است
مِهر مدام و چشمه ي فيض دمادم است

زينب نگو، بگو شرر قهر کردگار
زينب نگو، بگو لب برّان ذوالفقار

زينب نگو، بگو خود نهج الفصاحه است
مي بارد از شهامت طوفاني اش، وقار

زينب نگو، بگو خود نهج البلاغه است
افتاده است زير قدم هاش، اقتدار

زينب نگو، بگو همه ي عصمت بتول
حجب و حيا نجابت بانوي بي مزار

زينب نگو، بگو همه ي صبر مجتبي
پيروز عرصه هاي بلاياي ناگوار

زينب نگو، بگو همه ي شور کربلا
نخل قيام با نفسش داده برگ و بار

زينب نگو، بگو قسم مستجاب عشق
زينب نگو، بگو شرف بوتراب عشق

عالم تمام ذره و خورشيد، زينب است
ويرانگر عمارت ترديد زينب است

بر محور محبت خورشيد کربلا
عباس ماه و حضرت ناهيد، زينب است

از جمله ي تَقَبَّل او مي شود عيان
کوه وقار و قله ي توحيد زينب است

کوفه خيال کرد علي روي منبر است
اما به روي محملِ غم ديد، زينب است

در جمله اي ز مهدي زهرا رسيده است
در مشکلات مايه ي اميد زينب است

از دام درد و غصه و غمها رها شدم
هر دم دخيلِ بي بي مشکل گشا شدم

قديسه ي مقدسه والا، دَخيلکِ
اي شمسه ي مشعشعه بالا، دخيلکِ

خانم نگاه کن چقدر زار آمدم
اي مهرباني دل طاها، دخيلکِ

بيچاره ام، فقير و گرفتار و بي قرار
آرامش دروني مولا، دخيلک

روزيِ هر محرَّم ما در نگاه توست
اي دختر مکرم زهرا، دخيلک

چشم مرا هميشه پر از اشک روضه کن
اي کعبه ي مصيبت عظما، دخيلک

بانو، توجهي به پريشاني ام نما
اي آسمان عاطفه، باراني ام نما

   حاج محمود کریمی


      *******************
      
      
      امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است
      امشب که از نسیم حضوری لبالب است
      شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است
      شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است
      شامی که روشنایی روز است امشب است
      امشب شب ملیکه دادار زینب است
      
      این جلوه جلوه‌های شبی بیکرانه است
      این جذبه جذبه حرمی بی‌نشانه است
      این سجده سجده بر قدمی جاودانه است
      این شعله شعله نگهی عاشقانه است
      از هر لبی که می‌شنوی این ترانه است
      عالم محیط و نقطه پرگار زینب است
      
      سّری رسید و معنی ام ‌الکتاب شد
      نوری دمید و قبله هر آفتاب شد
      چشمی گشود و چشم شقایق بخواب شد
      زیباترین دعای علی مستجاب شد
      زهراست این که در دل گهواره قاب شد
      امشب تمام گرمی بازار زینب است
      
      بر عرش سبز دست نبی تا که جا گرفت
      نورش زمین و کل زمان را فرا گرفت
      حتی بهشت سرمه از آن خاک پا گرفت
      از عطر دامنش همه جا روشنا گرفت
      آئینه‌ای مقابل رویش خدا گرفت
      تصویر جلوه‌های خداوار زینب است
      
      این کیست این که سجده کند عشق در برش
      این کیست این که سینه درند در برابرش
      این کیست این که از جلوات مطهرش
      عالم نبود غیر غباری ز محضرش
      فرموده است از برکاتش برادرش
      آئینه‌دار حیدر کرار زینب است
      
      تا کوچه‌اش قبیله لیلا ادامه داشت
      تا خانه‌اش گدایی عیسی ادامه داشت
      در چشم او تلاطم دریا ادامه داشت
      بر قامتش قیامت مولا ادامه داشت
      زینب نبود حضرت زهر ادامه داشت
      خاتون خانه‌دار دو دلدار زینب است
      
      سرچشمه‌های پرطپش کوهسار از اوست
      دریا از اوست جذبه هر آبشار از اوست
      تیغ کلام فاطمی‌اش آب دار از اوست
      تفسیر آیه‌های غم و انتظار از اوست
      آری تمام هیمنه ذوالفقار از اوست
      از کربلا بپرس علمدار زینب است
      
      سوگند بر شکوه دل مرتضایی‌اش
      بر جلوه‌های حیدری‌اش مجتبایی‌اش
      سوگند بر تقدس کرب و بلایی‌اش
      بر ریشه‌های چادر سبز خدایی‌اش
      سوگند بر نماز شب کبریایی‌اش
      تا روز حشر کعبه ایثار زینب است
      
      شمس حجاب گنبد دوار زینب است
      بدر سپهر عصمت و ایثار زینب است
      محبوبه حبیه دادار زینب است
      مسطوره سلاله اطهار زینب است
      اذن دخول در حرم یار زینب است
      منصوره نرفته سر دار زینب است
      
      نون و قلم نبی است و ما یسطرون حسین
      طاق فلک علی است به عالم ستون حسین
      خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین
      هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین
      با یک قیامت است هم الغالبون حسین
      در این قیام نقطه پرگار زینب است
      
      سردار سرسپرده جولان عشق کیست؟
      تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟
      عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟
      روح دمیده در تن بی‌جان عشق کیست؟
      علامه مفسر قرآن عشق کیست؟
      تفسیر آیه‌ها همه اسرار زینب است
      
      ققنوس وهم از پی او در توهم است
      فانوس وصف در صفت وصف او گم است
      قاموس اقتدار و وقار و تلاطم است
      پابوس او تمامی افلاک و انجم است
      کابوس شام و دولت نامرد مردم است
      بر فرق ظلم تیغ شرر بار زینب است
      
      پیداترین ستاره دیبای خلقت است
      زیباترین سروده لب‌های خلقت است
      زهراترین زهره زهرای خلقت است
      لیلاترین لیلی لیلای خلقت است
      شیواترین سئوال معمای خلقت است
      گنجینه جزیره اسرار زینب است
      
      ذرات و کائنات همه مرده یا خموش
      در احتجاج بود زنی یک علم به دوش
      قلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوش
      آتشفشان قهر خداوند در خروش
      هوهوی ذوالفقار علی می‌رسد به گوش
      این رعد و برق نیست که انگار زینب است
      
      خورشید روی قله نی آشکار شد
      کوچکترین ستاره سر شیرخوار شد
      ناموس حق به ناقه عریان سوار شد
      هشتاد و چهار خسته به هم هم‌قطار شد
      زیباترین ستاره دنباله‌دار شد
      در این مسیر نور جلودار زینب است
      
      چشم ستاره در به در جستجوی ماه
      بر روی نیزه دیده زینب گرفت راه
      مبهوت می‌نمود به سرنیزه‌ای نگاه
      آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه
      کای جان پناه زینب و اطفال بی‌پناه
      راحت بخواب چونکه پرستار زینب است
      
      پشتش شکست بس که بر او آسمان گریست
      حتی به حال و روز دلش کاروان گریست
      از خنده‌های حرمله و ساربان گریست
      بر گیسوان شعله ور کودکان گریست
      از ضربه‌های دم به دم خیزران گریست
      بر خیل اشک قافله سالار زینب است
      
      آن شانه صبور صبوری زما ربود
      آن قامت غیور قیامت بپا نمود
      آن شیرزن حماسه عباس را سرود
      با دست خویش بیرق کرب و بلا گشود
      بر بال‌های زخمی‌اش ای وای جا نبود
      غم را بگو بیا که خریدار زینب است
      
      زینب اگر نبود اثر کربلا نبود
      شیرازه‌ای برای کتاب خدا نبود
      زینب اگر نبود علم حق به پا نبود
      این خیمه‌ها و پرچم و رخت عزا نبود
      یک یا حسین بر لب ما و شما نبود
      در کار عشق گرمی بازار زینب است
      
      با این که قد خمیده‌ام و داغ دیده‌ام
      فتح الفتوح کرده‌ام هرجا رسیده‌ام
      گر نیش کعب نی به وجودم خریده‌ام
      گر طعم تازیانه چو مادر چشیده‌ام
      چون کوه ایستاده‌ام ای سر بریده‌ام
      در اوج اقتدار جهاندار زینب است
      
      زینب کجا و خنده اشرار یا حسین
      زینب کجا و کوچه و بازار یا حسین
      زینب کجا و مجلس اغیار یا حسین
      زینب کجا و این همه آزار یا حسین
      زینب کجا و طشت و سر یار یا حسین
      در پنجه‌های بغض گرفتار زینب است
      
      از نای من به ناله چو افتاد نای نی
      عالم شنید از پس آن های‌های نی
      تو بر فراز نیزه و من در قفای نی
      آنقدر سنگ خورده‌ام از لابه‌لای نی
      تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی
      هجران توست آتش و نیزار زینب است
      
      قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو
      رنگین شده است ساقه نی از گلوی تو
      در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو
      ای منتهای آرزویم گفت‌وگوی تو
      ای نازنین بناز خریدار زینب است
       
      حاج محمود کریمی 



موضوعات مرتبط: حضرت زینب(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت زینب کبری(سلام الله علیها) مهدی وحیدی
[ 15 / 12 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت زینب کبری(سلام الله علیها)


       
      خدا به هیبت یک زن فرود می آید
      و نسل سینه زنان به وجود می آید
      
      و زن اگر که توئی ما کداممان مردیم ؟
      اگر تو روح زنی زن پرست میگردیم
      
      دوباره طرح تو در ذهن من مجسم شد
      برایم آیه ی توحیدی ات مسلم شد
      
      در آسمان عدم دو سه قطره از اشکت
      به خاک پست نبودن چکید و آدم شد
      
      شب تولد تو گریه بر حسینم چیست؟
      گمان کنم که از امشب ، شب محرم شد
      
      تو ظهر فاجعه یک لحظه چشم خود بستی
      زمین برای اهالی چونان جهنم شد
      
      غروب کرب و بلا عشق شد پراکنده
      و بعد با زدن نبض تو منظم شد
      
      تو گریه دار ترین شعر شاعران غمی
      تو عمق آخر دریای بی کران غمی
      
      تو هر چقدر غمی باز شکل لبخندی
      و با شکوه تر از قله دماوندی
      
      تو از غزل بوجود آمدی ترانه شدی
      تو اوج مرثیه بودی و جاودانه شدی
      
      تو فاطمه ، تو علی ، تو پیمبری بانو
      تو مجتبی ، تو حسینی تو محـــشری بانو
      
      تو انتشار شمیم نجیب شب بوها
      سحر که شد تو اذان معطری بانو
      
      برای اهل صفا آن دو رکعت جسمی
      که از هزار رکعت با صفا تری بانو
      
      بیا و آخر این شعر را خودت بنویس
      برای اینکه خودت حرف آخری بانو
      
      هادی جانفدا
      
      *******************
      
      
      آن قدر عاشقیم که املا نمی شود
      مستی ما که در قلمی جا نمی شود
      
      زلف مرا به پنجره های ضریح عشق
      طوری گره زدند ، دگر وا نمی شود
      
      باید که ناز داشت ، کمی نیز غمزه داشت
      هر دختر قبیله که لیلا نمی شود
      
      آن کس که خاک پای مریدان میکده ست
      محتاج معجزات مسیحا نمی شود
      
      «تاک» مرا به عشق تو در خم گذاشتند
      حالا شراب می شود و یا نمی شود
      
      ما مثل باده ایم شبی امتحان کنید
      انگور زاده ایم شبی امتحان کنید
      
      شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت
      از حاجیان کعبه سبز شما نوشت
      
      شکر خدا که دست قدر ، دست سرنوشت
      نام مرا شریف ترین خاک پا نوشت
      
      صبح ازل به خاک تو پیشانی ام رسید
      این سجده را فرشته به پای خدا نوشت
      
      از ما سوال شد که اسیر تو می شویم؟
      ما خواستیم و آیه ی «قالو بلی» نوشت
      
      بالای سر در حرم کبریاییش
      نام تو را به خط خودش با طلا نوشت
      
      یعنی تمام جلوه آل عبا تویی
      آیینه تمام نمای خدا تویی
      
      اعجاز بی مثال شما تا ادامه داشت
      موسی ادامه داشت مسیحا ادامه داشت
      
      ای بارش همیشه سجاده های نور
      در امتداد چشم تو دریا ادامه داشت
      
      بانو اگر به آینه ها سر نمی زدید
      تاریکی همیشه ی دنیا ادامه داشت
      
      در آسمان چهارم افلاک جا زدیم
      آیات رد پای تو اما ادامه داشت
      
      تا زندگی ات را به تماشا گذاشتی
      آن عمر جاودانه زهرا ادامه داشت 
      
      ای آفتاب روشن شبهای کربلا
      ای زینب مدینه و زهرای کربلا
      
      گفتیم آسمانی و دیدیم برتری
      گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری
      
      گفتیم دختر اسد الله غالبی
      ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری
      
      تو از زمان کودکیت تا بزرگیت
      شیوا ترین مفسر الله اکبری
      
      تو از کدام طایفه هستی که مستقیم
      فیض از حضور علم خداوند می بری
      
      بر شانه های سبز تو باز رسالت است
      تو اولین پیمبر بعد از پیمبری
      
      خورشید روی تو شرف مشرقین شد
      یک نیمه ات حسن شد و نیمت حسین شد
      
      ای ماورای حد تصور کمال تو
      بالاتر از پریدن جبریل بال تو
      
      از مادری چنین-چنین دختری شود
      هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو
      
      غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده ایم
      در انعکاس آینه های زلال تو
      
      نزدیک سایه های عبورت نمی شویم
      نامحرمان عشق کجا و خیال تو ؟
      
      از گوشه های چشم تو ساحل درست شد
      محض رضای پای تو محمل درست شد
      
      تو زینبی و شیر زن بعد کربلا
      تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا
      
      زهرا، نبی ،حسین و علی و حسن تویی
      بانو تویی تو «پنج تن » بعد کربلا
      
      گاهی که طعنه می شنوی صبر میکنی
      یعنی تویی همان حسن بعد کربلا
      
      ای گریه غریبی عریان بی کفن
      حالا تویی و پیرهن بعد کربلا
      
      قلبت تپید وسوره مریم شروع شد
      غمگین ترین غروب محرم شروع شد
      
      ای سایه بلند اباالفضل بر سرت
      ای بال جبرئیل گلستان معبرت
      
      عباس هم رشیدی قد تو را ندید
      از بس که سر بزیر بود در برابرت
      
      شب زنده دار شام غریبان کربلا
      دل بسته بر نماز شب تو برادرت
      
      ای خطبه صدای تو نهج البلاغه ات
      وی محمل بدون جهاز تو منبرت
      
      هجده سربریده به دنبال چشم تو
      هجده سر بریده نگهبان معجرت
      
      ای قله نجابت توحید ، جای تو  
      عطر حضور فاطمه دارد حیای تو
      
      علی اکبر لطیفیان
      
      *******************
      
     
      پائین تر از آنیم زبالا بنویسیم
      یا اینکه بخواهیم شما را بنویسیم
      
      ما کوزه ی اندیشه ی مان کمتر از آن است
      تا اینکه بخواهیم زدریا بنویسیم
      
      آنقدر به ما وقت ملاقات ندادند
      تا گوشه ی چشمی زتماشا بنویسیم
      
      ما را لُلُلُک  لُکنت محض آففریدند
      تا مدح تو با لهجه ی موسی بنویسیم
      
      هر جا که حسین ابن علی حک شده باید
      زیرش مددی زینب کبری بنویسیم
      
      از وسعت نوری بنویسیم که تابید
      ای نقطه ی تاریک حوالی تو خورشید
      
      بسیار شنیدیم ولی کم ز تو گفتند
      ناگفته زیاد است اگر هم ز تو گفتند
      
      نُه ماه تو در کالبد فاطمه بودی
      گاه متولد شدنت عالمه بودی
      
      از چهره ات اینگونه گرفتند نتیجه
      هم مادر و هم دختر زهرا ست خدیجه
      
      بر روی زمین از تو بگوییم چگونه
      ای شیوه ی تفسیر تو در عرش نمونه
      
      لب باز کنی هرچه نفس بند می آید
      از حنجرت آیات خداوند می آید
      
      پیوند صمیمانه ی دریا زده بر باد
      آرامش آمیخته با لهجه فریاد
      
      قول تو فصیح است بدانگونه که زهرا
      این غرش شیر است همانگونه که مولا
      
      دستی به در قلعه ی خیبر زد و از جا
      لا حول ولا قوه ای وای مبادا...
      
      ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را
      در دست اگر تیغ دو صد مرد ندارد
      برپای اگر از تاختنش گرد ندارد
      
      پیشانی او پارچه زرد ندارد
      این دختر مولاست همآورد ندارد
      
      ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را
      
      گاهی که به ناگاه گذر میکند از راه
      با طرز وقاری که برش کوه شود، کاه
      
      خورشید فراروی وی و پشت سرش ماه
      جز این نبود منزلت دختر یک شاه
      
      ای کوفه به خاطر بسپار این عظمت را
      
      ای کوفه چه زود این همه از یاد تو پر زد
      این لکه ی ننگ از چه ز دامان تو سرزد
      
      زینب که دمی راهی بازار نمیشد
      از معجر او باد خبر دار نمیشد
      
      اکنون به چه جرم است وِ را کوچه به کوچه...
      دشنام ، تماشا، سر بر نیزه، چه و چه
      
      از گریه ی بر دختر حیدر بنویسیم
      یک مرتبه خواهر دو برادر بنویسیم
      
      حسین رستمی
      
      *******************
      
      
      السلام ای ملیکه ی دنیا
      السلام ای شفیعه ی عقبی
      
      السلام ای زلال تر از اشک
      السلام ای مطهر والا
      
      نوه ی دختری پیغمبر
      نور چشمان سید بطحا
      
      مثل آیینه ی تمام نما
      روی تو شد خدیجه در زهرا
      
      خوش به حال علی که گردیده...
      ...نام پاک تو زینت بابا
      
      صد هزاران فرشته می خواهد
      تا کشد ناز دختر مولا
      
      بال جبریل بالش سر تو
      سایه بان تو قامت طوبی
      
      دور گهواره ات چه می بینم
      لشگری صف کشیده از حورا
      
      همه در نوبت اند تا گیرند
      بوسه از خاک زیر پای شما
      
      قدری آهسته وحی نازل شد
      بر وجود مقدس طاها
      
      کلیات کلام حق گردد
      بی کم و بیش این چنین معنا
      
      واجب الاحترام شد زینب
      دختر ارشد کنیز خدا
      
      هرکه گرید برای این دختر
      اجر آن می شود معادل با...
      
      ...گریه بر غربت امام حسن
      گریه بر داغ سیدالشهدا
      
      مادر عشق دختر حیدر
      لب کنم باز بهر مدح و ثنا
      
      در طریق تو مست باید شد
      از طهوران باده ی الا
      
      هر دلی شد دخیل کوی تو
      در قیامت نمی شود رسوا
      
      ما گدایان بین راه توایم
      علیا حضرتا تصدقنا
      
      کرم ار توست ورنه کاسه ما
      به خدا نیست مستحق عطا
      
      من چه گویم که آیه ی قرآن
      ز کراماتتان بود گویا
      
      قرص نان تو می کند نازل
      هل اتی بر سرای آل کسا
      
      چه سحرها نماز شب خواندم
      تا که شاید تو را کنم پیدا
      
      همه شب های تو مسیحه ی عشق
      می دهد بوی لیله المحیا
      
      در قنوت تهجدت دیدم
      رتبه های مقام محمودا
      
      در رکوع تو جلوه های خضوع
      سجده ات مست ربی الاعلی
      
      در نماز شبت چه ها می دید
      که حسین گفت التماس دعا
      
      نفحات مقدست بانو
      زنده سازد دو صد مسیحا را
      
      شصت و نه بار ذکر یا زینب
      رمز توحید را کند افشا
      
      هرکه آواره ی حسینت شد
      در حریم تو می کند ماوا
      
      خاطرت را ز بس خدا می خواست
      با حسین آفرید قلب تو را
      
      السلام ای شریکه الارباب
      فانیا للحسن سر تا پا
      
      تا که مهر تو در دلم باشد
      سایه ی عشق بر سرم بادا
      
      دستگردان شدی میان حرم
      تا رسیدی به دامن لیلا
      
      کشتی ارباب عشق بازان را
      ناز دار خدا دودیده گشا
      
      بین هر تار معجرت بینم
      آیه ی کاملی ز حجب و حیا
      
      چادرت محترم تر از کعبه
      صورتت در حجاب بی همتا
      
      در چهل سال گفته همسایه
      که ندیده است سایه ات حتی
      
      کسب فیض از تو کرده ام بنین
      تا که گردیده مادر سقا
      
      آمدی تا که پر کنی جای
      مادرت را میان بیت ولا
      
      آمدی و چه زود می پیچد
      بین خانه صدای «وا اُمّا»
      
      کاش این جا تمام می شد کار
      تازه آغاز می شود غمها
      
      دومین داغ داغ محراب است
      فرق منشق و ناله ی ابتا
      
      سومین غربتت به یک تشت است
      لب خونین و ذکر واحسنا
      
      مادر درد السلام علیک
      صاحب هر مصیبت عظما
      
      جبرییل دلم خبر داده
      می شوی ار حبیب خود تو جدا
      
      چه می آید سرت خدا داند
      الامان الامان ز عاشورا
      
      بین گودال بنگری زینب
      یک گلویی که گشته منحورا
      
      ناله هایی ضعیف می آید
      گوییا در میان هلهله ها
      
      هاله ی نور گوشه ی مقتل
      ناله های غریب واغوثا
      
      مادرت بود و دور تا دورش
      آسیه، مریم، هاجر و حوا
      
      ناله می زد حسین را کشتند
      با لب تشنه بر لب دریا
      
      یک سوالی برای من مانده
      بی جواب ای عقیله ی دنیا
      
      تو چه دیدی کسی نمی داند
      که زدی ناله آه «یا جدا»
      
      از چه بر جد خود نشان دادی
      تن بی سر دو بار با هذا
      
      این حسینت مرمل بدما
      گشته جسمش مقطع الاعضا
      
      مو کنان سوی خیمه گاه مرو
      بهر بوسیدن گلو بازآ
      
      سر خود را بلند کن بنگر
      روی نیزه سری رود بالا
      
      کاش دشمن دگر حیا می کرد
      ختم می شد مصیبتت اینجا
      
      بوی جسم حسین می آید
      ازچهل نعل تازه در صحرا
      
      بعد از آن شد رسالتت آغاز
      ای علمدار صبر روح وفا
      
      تویی آن اولین ولی فقیه
      در زمان امام کرب و بلا
      
      این قصیده دگر کنم کوتاه
      با تمام قصور ای والا
      
      دامنت را به گریه می گیرم
      تا نمایی برات ما امضا
      
      نذر کردم اگر رسیدم من
      زنده در آن حریم و صحن و سرا
      
      هر قدم نام تو فقط ببرم
      تا کنم در حرم به پا غوغا
      
      در شب عید خواهشی دارم
      می پذیری ز نوکرت آیا؟
      
      آبرودار بر گل نرگس
      بنما تو سفارش ما را
      
      از حبیبم بخواه برگردد
      از سفر آن امام خوبی ها
      
      با تمام وجود می گویم
      اعتقادم میان لوح قضا
      
      کافر عشقم و خراب خراب
      عاشق زینبم به اذن شما
      
      قاسم نعمتی

       
      *******************
      
      
      یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد
      یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد
      
      حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس
      غیر از رسول سوره ی کوثر نمی دهد
      
      دختر در این قبیله تجلی کوثر است
      بی خود خدا به فاطمه دختر نمی دهد
      
      زینب یگانه است خدا هم به فاطمه
      تا زینب است دختر دیگر نمی دهد
      
      زینب رشیده ای است که بر شانه ی کسی
      تکیه به غیر شانه ی حیدر نمی دهد
      
      زینب شکوه خواهری اش را در عالمین
      دست کسی به غیر برادر نمی دهد
      
      او مظهر صفات جلالی حیدر است
      یعنی به راحتی به کسی سر نمی دهد
      
      زینب همان کسی است که در راه عفتش
      عباس می دهد نخ معجر نمی دهد
      
       علی اکبر لطیفیان
      
      *******************
      
      
      بر آل عبا تو نور عيني زینب
      تو پشت و پناه عالميني زینب
      در فضل و شرافتت همين بس باشد
      اينکه تو شريکة الحسيني زینب
      *
      خورشيد نجابت و ادب یا زینب
      با فضل و وقار، منتجب یا زینب
      در اوج شکوه مثل کوهی بانو
      هستی تو عقيلة العرب! یا زینب
      *
      ای آینه عصمت زهرا زینب
      در صبر و وفا بدون همتا زینب
      تو محرم رازهای مولا بودی
      چون فاطمه ای ام ابیها زینب
      *
      تو مهر قبول کربلايي زینب
      زهراي بتول کربلايي زینب
      اي وارث نهضت حسين بن علي
      در شام، رسول کربلايي زینب
      
      یوسف رحیمی
      

      *******************
       
      در عشق دلیل کاروان زینب
      در همت و صبر قهرمان زینب
      
      بر صدق و صفا رساترین آیت
      بر شرم وعفاف ترجمان زینب
      
      زهرای عزیز را جگر گوشه
      دلبند امیر مومنان زینب
      
      دلسوختگان وادی غم را
      دلسوز و انیس و مهربان زینب
      
      تا داد به پاکی و صفا ی دل
      در عشق و صبوری امتحان زینب
      
      با دشمن دین به استقامت داشت
      همواره  نبرد بی امان زینب
      
      در راه عقیده با سرافرازی
      کوشید از ابتدا بجان زینب
      
      شورید به هستی ستمکاران
      با تیغ برنده ی زبان زینب
      
      در پرتو همت بلند او
      افراشته سر بر آسمان زینب
      
      تاریخ نمی رسد به گرد وی
      چون رفت فراتر از زمان زینب
      
      تا هست نشانی از وفا بادا
      جاوید حسین و جاودان زینب
      
      اسلام از این دو سر فراز آمد
      چون روح به جسم خفته باز آمد
      
      غفور زاده
      
      *******************
      
      
      سِرّ ني در نينوا می ‌ماند اگر زينب نبود
      كربلا در كربلا می ‌ماند اگر زينب نبود
      
      چهره سرخ حقيقت بعد از آن توفان رنگ
      پشت ابري از ريا می ماند اگر زينب نبود
      
      چشمه ی فرياد مظلوميّتِ لب تشنگان
      در كوير تفته جا می ‌ماند اگر زينب نبود
      
      زخمهء زخمی ‌ترين فرياد در چنگ سكوت
      از طراز نغمه وا می ‌ماند اگر زينب نبود
      
      در طلوع داغ اصغر، استخوان اشك سرخ
      در گلوی چشمها می ‌ماند اگر زينب نبود
      
      ذوالجناح دادخواهی بی ‌سوار و بی ‌لگام
      در بيابان ها رها می ‌ماند اگر زينب نبود
      
      در عبور از بستر تاريخ، سيل انقلاب
      پشت كوه فتنه جا می ‌ماند اگر زينب نبود
      
      قادر طهماسبی



موضوعات مرتبط: حضرت زینب(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت زینب کبری(سلام الله علیها) مهدی وحیدی
[ 15 / 12 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت زینب کبری(سلام الله علیها)


       
      وقت نزول رحمت حق از سحاب شد
      یعنی که جام دیده ی ما پُر شراب شد
      
      مستی ما به رتبه ی اعلی رسیده است
      آنگونه که دل همه ی ما خراب شد
      
      زهراترین ستاره ی زهرا طلوع کرد
      نوری دمید و قبلگه آفتاب شد
      
      بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت
      در ذره ذره های دلم انقلاب شد
      
      امشب خدا برای علی حیدر آفرید
      زیباترین دعای علی مستجاب شد
      
      "یک نیمه اش حسن شد و یک نیمه اش حسین"
      از شدّت بزرگی اش عالی جناب شد
      
      از بس که شأن و منزلتش پر بها بود
      وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد ...
      
      ... آمد ندا که نام دل آراش زینب است
      این گونه شد که زینت بابا خطاب شد
      
      قائم مقام فاطمه آمد ادب کنید
      از او سعادت دو جهان را طلب کنید
      
      ما از ازل گدای پریشان زینبیم 
      شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم
      
      با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس
      یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم
      
      ما را خرید و نوکر اربابمان نمود
      ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم
      
      طعم شراب کوثری او زبانزد است
      مست و خراب باده ی جوشان زینبیم
      
      با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود
      ما قوم در به در،همه سلمان زینبیم
      
      حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است
      تا روز حشر ما همه حیران زینبیم
      
      مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود
      مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم
      
      او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد
      دلداده های رزم نمایان زینبیم
                                                                
      مانند مرد باشد اگر چه که خانم است
      خون علی میان رگش در تلاطم است
      
      او آمده زمین و زمان را تکان دهد
      مثل مسیح بر تن هر مرده جان دهد
      
      او آمده که با کرم کردگاریش
      با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد
      
      او آمده که آیه ای از هل اتی شود
      بر دست های خالی ما آب و نان دهد
      
      او آمده که با نخی از تار چادرش
      بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد
      
      او آمده که با نفس مصطفایی اش
      قد قامت نماز ولا را اذان دهد
      
      او آمده پیمبر خورشید طف شود
      در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد
      
      او آمده که حق خودش را ادا کند
      یعنی به راه عشق،دو تا نوجوان دهد
      
      او آمده برای حسین خواهری کند
      او آمده که خواهری اش را نشان دهد
      
      خواهر- برادری که عزیز دل هم اند
      تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند
      
      هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست
      در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست
      
      دار و ندار تو همه وقف حسین بود
      مانند تو به پای برادر نبود و نیست
      
      حتی تو از عصاره ی جانت گذشته ای
      در کربلا،شبیه تو مادر نبود و نیست
      
      آیینه ی شکسته ی صحرای کربلا!
      مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست
      
      بر شانه ی صبور تو بار رسالت است
      مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست
      
      در ذیل خطبه های فصیح تو گفته اند:
      اصلاً کسی شبیه تو حیدر نبود و نیست
      
      شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت
      از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست
      
      زینب شدی که زینت شیر خدا شوی
      یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست
      
      در دفتر ثنای تو ای یاس مریمی
      این بس بُوَد که عالمه ی بی معلمی
      
      هر دختری که دختر زهرا نمی شود
      هر بانویی که زینب کبری نمی شود
      
      دار و ندار حضرت حیدر،مجلّله
      جز تو کسی که زینت بابا نمی شود
      
      وصف و مدایح همه ی خاندانتان
      در فهم و عقل ما به خدا جا نمی شود
      
      پرونده ی زمین و زمان،زیر دست توست
      بی اذن تو که نامه ای امضا نمی شود
      
      صبر و ادب به پای تو قد خم نموده اند
      این واژه ها بدون تو معنا نمی شود
      
      دریا اگر مرکّب و گل ها قلم شوند
       یک شمّه از فضائلت انشا نمی شود
      
      عیسی به نام نامی تو می دهد شفا
      بیخود مقام او که مسیحا نمی شود
      
      شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست
      بی مهر تو که بانوی دنیا نمی شود
      
      صدّیقه و زکیّه و تندیس عفّتی
      تو گوهر مقدّسه ی بحر عصمتی
      
      آیینه ی تمام کمالات مادری
      یادآور جلال و کمال پیمبری
      
      مستجمع جمیع صفات علی تویی
      یعنی تویی علی و علی تو،چه باوری؟
      
      حیدر اگر به شهر علوم نبی در است
      بانو! تو هم به شهر وصال حسین،دری
      
      وقتی به روی دست نبی گریه می کنی
      چشم انتظار دیدن روی برادری
      
      در پای درس مادر خود پا گرفته ای
      بیخود نشد که عالمه ی آل حیدری
      
      علم لدنّی تو گواه کمال توست
      الحق که از سلاله ی زهرای اطهری
      
      با نطق حیدری و بیانات فاطمی
      ویرانگر قبیله ی شوم و ستمگری
      
      با هر کلام خود به عدو تیغ می کشی
      در رزم خود شبیه برادر، دلاوری
      
      با قدرتت به قله ی دل ها علم زدی
      فتح الفتوح آل علی را رقم زدی
      
      ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب ها
      مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب ها
      
      با هر خطابه ی تو علی زنده می شود
      مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب ها
      
      وقتی که با حسین خودت حرف می زنی
      پیچیده می شود همه جا عطر سیب ها
      
      ای یادگار فاطمه،علیا مخدّره
      زهرا نسب شدی که شوی از نجیب ها
      
      وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است
      اصلاً نیاز نیست وجود طبیب ها
      
      با نام تو تمامی حاجات ما رواست
      ای بهترین تجلّی امّن یجیب ها
      
      طعم خوشی و طعم بلا را چشیده ای
      ای مَحرم تمام فراز و نشیب ها
      
      تفسیر داغ در نظرت جز "جمیل" نیست
      محو شکوه عشق تو صبر و شکیب ها
      
      در ظهر واقعه چقَدَر غصه خورده ای
      ای خواهر خمیده ی شیب الخضیب ها
      
      بانو! تو را برای حسین آفریده اند
      گریه کن عزای حسین آفریده اند
      
      ای یادگار فاطمه،غم پرور حسین
      هم خواهر حسینی و هم مادر حسین
      
      همپای او شدی و رهایش نکرده ای
      حتّی میان موج بلا،یاور حسین
      
      بار رسالت علوی روی دوش توست
      با این حساب بوده ای پیغمبر حسین
      
      چشم امید او به نماز شبت بُوَد
      روح دعا و کعبه ی نیلوفر حسین
      
      دیدی که نیزه ها همگی حلقه بسته اند
      دور ضریح بی کفن پیکر حسین
      
      حتّی به روی نی چقَدَر خوب واضح است
      آثار بوسه های تو بر حنجر حسین
      
      شکر خدا نموده ای وقتی که دیده ای
      زخمی شده تمامی بال و پر حسین
      
      در شام و کوفه بودی علمدار قافله
      جانم فدای تو همه ی لشکر حسین
      
      اسلام با حضور تو ریشه دوانده است
      عالم از این شهامت تو مات مانده است
      
      زینب اگر نبود که زمزم نداشتیم
      از ابر دیده بارش نم نم نداشتیم
      
      زینب اگر نبود دگر کعبه ای نبود
      باور کنید روح دعا هم نداشتیم
      
      زینب اگر نبود،میان کتاب حق
      جایی برای سوره ی مریم نداشتیم
      
      زینب اگر نبود جهان کفر محض بود
      نامی ز دین حضرت خاتم نداشتیم
      
      زینب اگر نبود دگر حیدری نبود
      شیر نبرد خطّ مقدّم نداشتیم
      
      زینب اگر نبود علی،فاطمه نداشت
      آیینه ی نبی مکرّم نداشتیم
      
      زینب اگر نبود کرم زاده ای نبود
      مثل حسن کریم دو عالم نداشتیم
      
      زینب اگر نبود به دنباله ی حسین
      جایی برای واژه ی "جانم" نداشتیم
      
      زینب اگر نبود تلاطم نداشتیم
      قطعاً برای شور و نوا دم نداشتیم
      
      این حرف آخر است که امشب قلم نوشت
      زینب اگر نبود "محرّم" نداشتیم
      
      شکر خدا که از می عشقش لبالبم
      شکر خدا که شاعر دربار زینبم
      
      محمد فردوسی
      
      *********************
      
      
      امشب صفا دارد صفای دیگری را
      مروه مناحال و هوای دیگری را
      
      از سوی شرق و غرب یثرب می شنیده
      گوش فلک لبخندهای دیگری را
      
      وقت سحر در قاب چشمانش ببیند
      شهر نبی خیرالنّسای دیگری را
      
      خورشید دیگر سر زده یا این که جبریل
      نازل نموده والضحای دیگری را
      
      تاریخ عشق از نو شروع شد،ای قلم ها!
      از سر بگیرید ابتدای دیگری را
      
      در باز مانده مثل این که می پذیرند
      افتاده از پا و گدای دیگری را
      
      بنده نوازی رسم آیین است اینجا
      حاتم گدا،محتاج و مسکین است اینجا
      
      وقت دعا را پاسی از شب می شناسند
      در صبحدم دل را مقرّب می شناسند
      
      شرط پریدن تا خدا بال دعاهاست
      معراج را با ذکر یا رب می شناسند
      
      اینجا بنای نوکری بر احترام است
      ذاتاٌ گدایان را مؤدّب می شناسند
      
      معنای صبر و عفّت و حلم و حیا را
      در شیعیان با نام زینب می شناسند
      
      تنها نه زینب بلکه یک یک بانوانِ
      این خاندان را زینت اَب می شناسند
      
      حتی گمان دارم ملک رویش ندیده
      ازبس که ایشان را محجّب می شناسند
      
      وصف حیا مدح و ثنای معجر اوست
      عالم دخیل رشته های معجر اوست
      
      حوریه ای ! نه...حُسن را اوجی،کمالی
      پهنای دشت فاطمّیون را غزالی
      
      از باغ سبز مهر تو بس باشدم گر
      گیرم بیاید از درختش سیب کالی
      
      یک چند وقتی می شود که تنگ دستم
      شد کاسه های چشم من از گریه خالی
      
      تا بیرق گریه به دست توست، بی شک
      این روضه خوانی ها ندارد انحلالی
      
      آنقدر بار غصّه روی دوشتان بو
      کز پا فتادی و شدی شکل هلالی
      
      رویم زمین ننداز...مزد نوکری ها
      بانو بیا و از کرم تو در قبالی
      
      حاجت روایی کن مرا تازنده هستم
       کرب و بلایی کن مرا تا زنده هستم
      
      یاد حسن اشک از دو دیده می فشاندی
      وان را سپس بر زخم هایت می کشاندی
      
      از کودکی ها سینه ات اُلفت گرفته
      با داغ هایی که در آن می پروراندی
      
      معراج غم را دیده ای، ام المصائب!
      وقتی که در بالای تل خود را رساندی
      
      در شام همراه رباب و ام کلثوم
      با آه دل ها را به آتش می کشاندی
      
      آیینه ها جنس غمت را درک کردند
      وقتی که بانو روی محمل سر شکاندی
      
      مثل شما تاریخ روضه خوان ندیده
      یک یاحسین گفتیّ و گریه می ستاندی
      
      ای همنوا با هق هق و اشک سکینه
      ای روضه خوان شام دلگیر مدینه
      
      توحید شالچیان ناظر
      
      *********************
      
      
      کوری چشم دشمن آل پیمبری
      نسلش ادامه یافته از فیض دختری
      
      نسلی که بهتر است بگویند شاعران
      مِن بعد از این قبیله سادات مادری
      
      موضوع بعد روحی این خانواده است
      دیگر چه فرق میکند ابعاد پیکری
      
      یک وقت جلوه میکند از باطنی زنی
      یک وقت ابوالعجائبی از جنس حیدری
      
      تا گوش جان به عزت این قوم بسپریم
      باید برای روح الأمین ساخت منبری
      
      شبنم کجا و ظرفیت درک آفتاب
      دریا کجا و کاسه وارونه ی حباب
      
      زینب همان کسی است که وقت رسیدنش
      از عرش جبرئیل هم آمد به دیدنش
      
      با خلقتش خدا به تمام فرشتگان
      همواره فخر میکند از آفریدنش
      
      قنداقه اش بغل به بغل میرود ولی
      آغوش کیست منظره آرمیدنش
      
      انگیزه ای به نام حسین آفریده شد
      بعداً وِرا به ورطه دنیا کشیدنش
      
      ما که دلیل بهتری از این نیافتیم
      سخت است از حسین دل بریدنش
      
      آخر دعای حضرت زهرا نتیجه داد
      بار دگر خدا به محمد خدیجه داد
      
      اصلاً عفاف چیست به جز معجر شما
      پوشیدگی کجاست به جز محضر شما
      
      تا قبل از این کدام زنی این گونه بوده است؟
      جز حضرت خدیجه و جز مادر شما
      
      بانو قسم به جان حسینت بهشتی است
      هرکس شود کنیز شما نوکر شما
      
      تفسیر آیه های خدا موج میزند
      در برکه های منظره باور شما
      
      وقتی به جز اهالی این خاک ؛جبرئیل...
      ....هم استفاده میکند از منبر شما
      
      ما فهممان به درک شما قد نمیدهد
      توحید هم اجازه در آن حد نمیدهد
      
      خورشیدها مقابل تان مثل شبنم اند
      اصلاً زیادها همه پیش شما کم اند
      
      بانو برای خاک قدم هایتان شدن
      تنها فرشتگان خداوند محرم اند
      
      این اسم های آمده از جانب خدا
      زینب حسن حسین همان اسم اعظم اند
      
      خون حسین صلح حسن صبر زینبی
      ارکان استواری قیام محرم اند
      
      صد مرده زنده میشود اما به اذن تو
      با یا حسین توست که در صور میدمند
      
      عمرم تمام و مدح تو مانده ست ناتمام
      معنای عشق زینب کبری ست والسلام
      
      آنکه مرا برای غلامی خریده است
      از ما بقی خاک شما آفریده است
      
      بانو نگاه کن چقدر خوب دست حق
      عکس تو را به نگاهم کشیده است
      
      از لحظه ولادت تو شیر مادرت
      با طعم یاعلی به دهانت چکیده است
      
      با گریه تا محله سادات هاشمی
      امشب گدای شهر مدینه دویده است
      
      از خانه علی به همه کوچه های شهر
      بوی غذای نذری زهرا رسیده است
      
      امشب نگاه من به در خانه شماست
      روزی من به دست کریمانه شماست
      
      سخت است پا به عرصه دلبر گذاشتن
      سخت است واژه بر خط دفتر گذاشتن
      
      وقتی سری بریده شد امکان پذیر نیست
      آن را به روی دامن مادر گذاشتن
      
      در پیش چشم هرزه نامحرمان دشت
      سخت است بوسه بر رگ حنجر گذاشتن
      
      جسم تو رفت با سرش اما چه سخت بود
      جان را کنار جسم برادر گذاشتن
      
      تصویرهایی است که هرگز نمیشوند
      گاهی به جاش صحنه دیگر گذاشتن
      
      تصویر دست و پا زدن از خاطرت نرفت
      تصویر نیزه و دهن از خاطرت نرفت
      
      حسین رستمی
      
      *********************
      
      
      مادرت آسمان خوبي ها
      پدرت از اهالي بالا
      
      اي كه شاگرد اشك تو آدم
      اي هوادار عشق تو حوّا
      
      گوشه اي از نجابتت مريم
      شمّه اي از عروج تو عيسي
      
      متحير ز صبر تو ايوب
      متوسل به طور تو موسي
      
      همه شاگرد مكتبت هستند
      از مسيحي گرفته تا بودا
      
      پرچم كربلا به شانه ي توست
      اي علمدار عصر عاشورا
      
      فتنه ها را تو بر ملا كردي
      كربلا را تو كربلا كردي
      
      روح مضمون ناب يعني تو
      رمز پاكي آب يعني تو
      
      وامدار تلألؤت خورشيد
      حضرت آفتاب يعني تو
      
      ملأت كل شي يا زينب
      همه با اين حساب يعني تو
      
      صاحب رايت القيام حسين
      واژه ي انقلاب يعني تو
      
      منجي تنگناي آخرتي
      پس حساب و كتاب يعني تو
      
      غير محرم كسي نديده تو را
      جلوه ي در حجاب يعني تو
      
      جنس نوري عقيله ي عشقي
      تو بزرگ قبيله ي عشقي
      
      مستجاب دعاي باراني
      رحمت لحظه هاي باراني
      
      گاه گاهي كه چشم تو ابريست
      رنگ حال و هواي باراني
      
      روي سجاده نم نم باران
      نيمه شب ها صداي باراني
      
      آسمان با دل تو ميگيرد
      پس تو بي شك خداي باراني
      
      بي برادر چقدر ميباري
      خواهر نينواي باراني
      
      كربلا،كوفه،شام،كرب و بلا
      همه جا پا به پاي باراني
      
      خرّم و سبز در بهاراني
      شيعيان نزول باراني
      
      هم به دنيا هم آخرت هستي
      شأن آيات مغفرت هستي
      
      اي كه در اشك هم مساوي با
      اجر هر دو برادرت هستي
      
      تو شبيه خديجه اي بانو
      يعني يار پيمبرت هستي
      
      مادري ميكني براي حسين
      خوب شد بعد مادرت هستي
      
      چوب محمل گواه عاشقي است
      پاي معشوق با سرت هستي
      
      ابر خون روي چهره ات يعني
      و اذا الشمس كورت هستي
      
      خواهر بوي سيب بانو جان
      يار شيب الخضيب بانو جان
      
      آفتاب نگاه تو زيباست
      آسمان پناه تو زيباست
      
      چشمهايت نديده جز خوبي
      كربلا در نگاه تو زيباست
      
      رخ خورشيد مغربي شده است
      بس كه بر نيزه ماه تو زيباست
      
      ناله هاي تو نوحه ميخواند
      روضه ي اشك و آه تو زيباست
      
      كودكان پابرهنه دنبالت
      چقدر اين سپاه تو زيباست
      
      تو و هشتاد و چهار كودك و زن
      بي كس و خسته و جدا ز وطن
      
      حسین رستمی
      

      
      *********************
      
      
      نسیم؛ پرده ی گهواره را تکان می داد
      برای عرض ارادت خودی نشان می داد
      
      ستاره های درخشان خوشه ی پروین
      کنار پنجره مبهوت کودکی شیرین
      
      شمیم قدسی او در  مدینه پیچیده
      بهار آمده بلبل به غنچه خندیده
      
      چکاوکان به در باغ ریسه می بندند
      شکوفه ها همه دیوانه وار می خندند
      
      نشانه های ظهور مسیح ظاهر شد
      مدینه مرکز ثقل خیال شاعر شد
      
      نسیم گرد سر نو رسیده دف می زد
      بنفشه داخل گلدان مدام کف می زد
      
      صدای خواندن پروانه ها چه زیبا بود
      تبسم لب شیر خدا چه زیبا بود
      
      ز نور طلعت رویش ستاره حیران شد
      و ماه با عجله پشت ابر پنهان شد
      
      ستاره گفت به خورشید: بی خبر ؛ساده
      خدا به فاطمه خورشید دیگری داده
      
      زمان سیطره و سلطه گشته طی خورشید
      شکسته حرمت پوشالی تو ای خورشید
      
      حریر جذبه ی چشمان او اهورایی ست
      طلوع خنده ی زینب عجب تماشایی ست
      
      بساط فخر فروشی ز آسمان بر چین
      بیا زمین به تماشای دخترک بنشین
      
      بیا ببین که ندیدی کسی به این پاکی
      شدند خادمه اش حوریان افلاکی
      
      نگاه حیرت خورشید تا بر او افتاد
      اسیر بند جنون گشت و نعره ها سر داد
      
      هوار می زد و میگفت: وه چه نوری داشت
      شبیه مادر خود چهره ی صبوری داشت
      
      بدون شبه و شک از قبیله ی نور است
      میان هاله ی انوار خویش مستور است
      
      وقار و نور جبینش به مصطفی رفته
      ولی غرور نگاهش به مرتضی رفته
      
      چه کودکیست! که خود اشهدین می گوید
      و گاه خنده کنان یا حسین می گوید
      
      چه کودکیست! که گوید ثنای رب جلی
      دوچشم او شده خیره به ذوالفقار علی
      
      وحید قاسمی
      
      *********************
      
      
      دوباره تشنه لب از چشم، بارشی می خواهم
      ز خاطرات گذشته نگارشی می خواهم
      
      ز خاطرات خوش درس و مشق شب هایم
      سوال های شب امتحان بابایم
      
      ز اعتماد دلم بر زبان دستانم
      ز روزها که چکید از میان دستانم
      
      چه شد حروف الفبای عشق من، پَر زد
      که بی هوا به سرِ شانه ی دلم، در زد
      
      کسی که کاسه ی قلب شکسته را می بُرد
      همان مرکّب این چشم خسته را می بُرد
      
      به خود که آمدم از دست رفته ای بودم
      و به خیال خودم، چند هفته ای بودم
      
      دوباره نقطه سر خط شروع خواهم کرد
      به آن کلاس قدیمی رجوع خواهم کرد
      
      من آمده ام که بپرسم در این دیار جنون
      چگونه خوانده شود حا و سین و یا و نون
      
      من آمده ام بنویسم دروس هر شب را
      دوباره یاد بگیرم حروف زینب را
      
      من آمده ام بنویسم دبیر ما زهراست
      کلاس فلسفه ام اشک سید الشهدا ست
      
      پلاک مدرسه ی عشق ماست، شصت و نه
      سلیقه ی خود ذات خداست، شصت و نه
      
      شب است و دفتر من سیر از مرکب شد
      دوباره مشق شبم آب، نان و زینب شد
      
      خدا مدد بکند در میان مردم ایل
      که ما شویم از این درس، فارغ التحصیل
      
      که بوده است مگر زینب این همه اجلال
      که بوده است به احوالش این همه اقبال
      
      گمان کنم که بُود دایرالمعارف عشق
      نه اشتباه مگو، زینب است عارف عشق
      
      هر آنچه آمد از عشق، آفریده ی اوست
      خدا گواه ست، که قرآن ما چکیده ی اوست
      
      شرمنده چه بی سواد به قدرش، تمام حورالعین
      به صفحه صفحه ی قلبش فقط نوشته حسین
      
      دوباره مسأله ای سخت روی تخته سیاه
      چگونه زینب کبری شود مساوی ؛ آه
      
      دوباره جمع حسین است و زینب و گریه
      دوباره روضه ی هر روز و هر شب و گریه
      
      چه شد که قوس دو ابروی عشق بر هم خورد
      حساب حضرت یاس دمشق بر هم خورد
      
      اگرچه ضرب عدو کشته ای ثمر داده
      ببین چقدر به عشاق چشم تر داده
      
      به آن سوار که دستان او قلم باشد
      حساب می شود این اشک هر رقم باشد
      
      کتاب عشق، حسین است و شیعه، حاشیه اش
      برای شیعه همین حاشیه است، آتیه اش
      
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید

      
      *********************
      
      
      با دست شوق چاک گریبان گرفته ایم
      از فرط شور باده طوفان گرفته ایم
      در اوج ناز تخت سلیمان گرفته ایم
      امشب به دست زلف پریشان گرفته ایم
      
      شکر خدا ز جام جنونش لبالبیم
      شکر خدا که گوشه نشیان زینبیم
      
      امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است
      شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است
      شور و شگفتی است و شبیه عشق مشرب است
      شامی که روشنایی روز است امشب است
      
      امشب تمام گرمی بازار زینب است
      امشب شب ملیکه دادار زینب است
      
      فصل الخطاب عاشقی ما رسیده است
      ای قطره های تب زده دریا رسیده است
      زیباترین حماسه دنیا رسیده است
      زینب به دست حضرت زهرا رسیده است
      
      چشمی گشود و چشم شقایق به خواب شد
      زیباترین دعای علی مستجاب شد
      
      باور نداشت چشم فلک دختر این چنین
      در بین چند کعبه دل دلبر این چنین
      از هرچه سرفراز زنی سرتر این چنین
      غیر از خدا نداشت کسی باور این چنین
      
      حتی فلک به چشم خواب خیالش ندیده است
      امشب خدا دوباره حسین آفریده است
      
      تا کوچه اش قبیله لیلا ادامه داشت
      تا خانه اش گدایی عیسی ادامه داشت
      در قامتش قیامت مولا ادامه داشت
      زینب که بود حضرت زهرا ادامه داشت
      
      زهرا نبود زهره دگر نُه فلک نداشت
      زینب نبود سفره خلقت نمک نداشت
      
      زینب اگر نبود اثر از کربلا نبود
      زینب اگر نبود علم حق به پا نبود
      زینب اگر نبود کتاب خدا نبود
      یک یا حسین بر لب ما و شما نبود
      
      بیخود که نیست عاشق و مجنون زینبیم
      این یا حسین را همه مدیون زینبیم
      
      ای برترین عقیله ی ایل و تبارها
      صبرت صلابت همه ی اقتدارها
      ای کرده با صدای علی کارزارها
      ای خطبه ات برنده تر از ذوالفقارها
      
      با خطبه هات ها حید کرار زنده شد
      در هیبتت شکوه علمدار زنده شد
      
      نهج البلاغه خوان علی آتشِ کلام
      ای مرتضای دوم کوفه ؛حسین شام
      حُسن ختام کرب و بلا تیغ بی نیام
      با خطبه ات گرفته ای از دشمن انتقام
      
      ای زینب مدینه و زهرای کربلا
      تو تیغ میگرفتی اگر وای کربلا
      
      تو آمدی که صبر شوی مجتبی شوی
      تو آمدی حسین شوی کربلا شوی
      تو آمدی به آل کسا هم کسا شوی
      هم ما رأیت سمت جمیلا رها شوی
      
      تو آمدی که کعبه دل کربلا شود
      در سینه ها حسینیه غم رها شود
      
      از کودکی برای برادر گریستی
      از کودکی به خاطر مادر گریستی
      گاهی کنار سرو صنوبر گریستی
      گاهی کنار پیکر بی سر گریستی
      
      حقت نبود تا که به زنجیرتان کشند
      با خط تازیانه به تفسیرتان کشند
      
      محسن عرب خالقی



موضوعات مرتبط: حضرت زینب(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت زینب کبری(سلام الله علیها) مهدی وحیدی
[ 15 / 12 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد